۱۳.۱۱.۸۷

آهنگر و آتش

آهنگر و آتش مردی از صالحان و پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن سرخ و تفتیده را با دست از کوره آتش بیرون می آورد و حرارت آن به دست او هیچ تاءثیری ندارد. با خود گفت : این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت سلام کرد و گفت: تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من کن. آهنگر این حرف را که شنید شروع به گریستن کرد و گفت: گمانی که درباره من بردی صحیح نیست، من نه از پرهیزکارانم و نه از صالحین. پرسید: چگونه می شود با اینکه انجام چنین کاری جز به دست بندگان صالح خدا نیست ؟ پاسخ داد. صحیح است ولی دست من علتی دیگر دارد، آن مرد اصرار ورزید تا از سبب باخبر گردد. آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوش اندام که کمتر مانند او دیده بودم جلو آمد و اظهار فقر و تنگدستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته جمالش شدم و به او گفتم: اگر راضی شوی کام از تو بگیرم، هر چه احتیاج داشته باشی بر می آورم با حالتی که حاکی از تاءثیر فوق العاده بود گفت: از خدا بترس من اهل چنین کاری نیستم. گفتم، پس بلند شو و به جای دیگر برو، او هم رفت ، طولی نکشید دو مرتبه بازگشت و گفت: همین قدر بدان، فقر و نداری غیر قابل تحمل مرا واداشت که به خواسته تو پاسخ مثبت دهم. من دکان را بسته با او به خانه رفتم. وقتی وارد اطاق شدیم در را قفل کردم، پرسید: چرا در را قفل می کنی اینجا که کسی نیست ؟ گفتم می ترسم کسی بیاید و باعث رسوایی شود گفت: پس چرا از خدا نمی ترسی ؟! نزدیک او که رفتم دیدم چون برگ بید در معرض باد بهاری می لرزد و قطرات اشک چون ژاله از دیده می بارد، گفتم: تو دیگر از چه می ترسی ؟ گفت هم اکنون خدا شاهد و ناظر ما است، چگونه نترسم. با قیافه ای بسیار تضرع آمیز گفت: ای مرد اگر مرا واگذاری به عهده می گیرم خداوند پیکر تو را به آتش دنیا و آخرت نسوزاند. دانه های اشک او با لحن ملتمسانه اش در من تاءثیر بسزایی کرد، از تصمیم خود منصرف شدم احتیاجاتش را بر آوردم و او با شادی و سرور زیاد به خانه برگشت. همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار که تاجی از یاقوت بر سر داشت به من فرمود: (یا هذا جزاک الله خیرا)، خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند، پرسیدم: شما کیستید؟ (قالت ام الصبیة التی اتتک و ترکتها خوفا من الله عزوجل، لا احرقک الله بالنار لافی الدنیا و لافی الاخرة ) گفت: من مادر همان دخترکم که نیازمندی او را به سوی تو کشانید ولی از ترس خدا رهایش کردی، اینک از خداوند می خواهم که در آتش دنیا و آخرت ترا نسوزاند. پرسیدم: آن زن از کدام خانواده بود؟ گفت: از بستگان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، سپاس و شکر فراوانی کردم، به همین جهت حرارت آتش در من تاءثیر ندارد

هیچ نظری موجود نیست: