۱۳.۱۱.۸۷

عابد و آتش

اس ام اس - مقالات - داستان کوتاه

عابد و آتش

حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: زنی هرزه گرد با چند نفر از جوانان بنی اسرائیل مصادف شد. با قیافه به ظاهر آراسته آنها را فریفت. یکی از جوانان به دیگری گفت: اگر فلان عابد هم این زن را ببیند فریفته اش ‍ خواهد شد زن آلوده این سخن را شنید، گفت به خدا سوگند تا او را نفریبم به خانه بر نمی گردم. هنگام شب به محل اقامت عابد رفت، در را کوبید، گفت: زنی بی پناهم، امشب مرا در خانه خود جای ده. عابد امتناع ورزید. زن گفت: چند نفر جوان مرا تعقیب می کنند اگر راهم ندهی و آنها برسند از چنگشان خلاصی نخواهم داشت. عابد این حرف را که شنید او را اجازه ورود داد، همین که داخل خانه شد، لباس از تن خود بیرون کرد و قامت دلارای خویش را در مقابل او جلوه داد، چشم عابد به پیکر زیبا و اندام دلفریب او افتاد، چنان تحت تاءثیر غریزه جنسی واقع شد که بی اختیار دست خود را به اندامش ‍ نهاد، در این موقع ناگاه به خود آمده متوجه شد چه از او سر زده، دیگی بر سر بار داشت، برای تهیه غذا زیر آن آتش افروخته بود. جلو رفت، دست خود را به آتش نهاد. زن پرسید: این چه کاریست که از تو سر می زند؟! گفت: دست من خودسرانه کاری کرد او را کیفر می دهم. از دیدن این وضع زن طاقت نیاورد، از خانه او خارج شد در بین راه به عده ای از بنی اسرائیل، گفت: فلان عابد را دریابید که خود را آتش زد. وقتی آمدند، مقداری از دست او را سوخته یافتند

هیچ نظری موجود نیست: