مقالات ادبی – مناسبت های مذهبی – امام حسن مجتبي [ عليه السلام ]
شهادت امام حسن مجتبيعليه السلام
باز هم مدينه بر خاك سياه اندوه نشسته و سكوتي ژرف، همه جايش را فرا گرفته است. دوباره گرد و غبار غم بر ديوارهاي گلين خانهها نشسته است. باد غربت در كوچه باغهاي خزان زده شهر، خود را به در و ديوار ميزند و آواره مصيبتِ روح جاوداني صبر، امام مجتبيعليه السلام است. عرشيان مينالند و همديگر را در اين اندوه سترگ تسلّي ميدهند. اي ساكنان آسمان اندوه، ما خاك نشينان غم زده را نيز در اين سوگواري پذيرا باشيد.
حسنعليه السلام، اين سيد جوانان اهل بهشت، اين خلق نيكوي محمدي، اين اسطوره صبر و بندگي، در آستانه رواق خون رنگ شهادت ايستاده و با جگري تفتيده از نامهرباني دشمن خانگياش، عزم پر كشيدن تا بيكرانه عرش خدا را دارد. فرشتگان، اشك ريز مظلوميت و خرسندِ ملاقاتِ اويند. او به آسمانها پر ميكشد و روح زخم خورده ما را در پيراهن سوگِ خود وا مينهد. اين سوگ روح فرسا و جان گداز را به همگي شما تسليت عرض مينماييم.
رخسار زردت، جان اهل خانه را در تلاطم نيستي انداخته بود و چشمان نيمه بازت از ژرفاي دردت خبر ميداد.
صداي شيون اهل خانه بيشتر ميشد ميخواستي آنها را تسكين دهي! تشتي طلب ميكني از قاب خيس چشمها درخششي كم رنگ از اميد، بيرون ميجهد. سر درون طشت ميبري؛ امّا نمك بر زخمِ بيالتيام آنها ميپاشي، چشمهاشان از جگري سوخته، و پاره پاره سالها غربت و مظلوميت تصوير ميدهد. دوباره صداي شيون، اوج ميگيرد. در اين ميانه بيقرارتر از همه، كعبه سياهپوش بلاها و اندوهها زينبعليه السلام است كه مهر خواهرياش ديگر نميتواند زخمهاي جگرت را ببيند. آسمان افق درهم ميكشد و نگاهت از رونق ميافتد. سلام خدا بر آن لحظهاي كه به دنيا پا نهادي و سلام بر آن لحظهاي كه روح دردمندت به آسمانها وچ كرد. با سينهاي كه آتش فشان غم توست، به انتظار انتقام گيرنده خونت، و وارث غمهاي پنهانت، مهدي(عج)، هجران غريبانهات را به عاشقان مزار بيشمع و چراغت، تسليت ميگوييم.
ابوالفضل هادی منش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر