۱۳.۱۱.۸۷

عابد و فاسق کار کدامیک بهتر

داستان کوتاه

عابد و فاسق کار کدامیک بهتر شخصی در بنی اسرائیل بود که بسیار فاسد و منحرف بود، طوری که او را رانده شده و طرد شده بنی اسرائیل لقب داده بودند. روزی آن شخص به راهی می رفت، به شخصی برخورد نمود که او را عابد بنی اسرائیل می خواندند و دید که کبوتری بر بالای سر آن عابد است و بر سر او سایه انداخته است. شخص گنهکار با خود گفت: من فاسد و رانده شده هستم و این شخص ‍ عابد و زاهد. اگر من نزد او بنشینم امید آن می رود که خدا به برکت او به من هم رحم کند. این بگفت و نزد آن عابد رفت و همان جا نشست. آن عابد وقتی او را دید با خود گفت: من عابد و زاهد این ملت هستم و این شخص فاسد و فاجر. چگونه او چنان منزلتی دارد که نزد من بنشیند؟ این بگفت و رو کرد به مرد فاسق و گفت: از نزد من برخیز!!! خداوند به پیامبر آن زمان وحی فرستاد که نزد آن دو نفر برو و به آنها بگو: اعمال خود از سرگیرند. زیرا من تمام گناهان آن شخص فاسد را بخشیدم و تمام اعمال آن عابد را محو و نابود کردم. چرا بلال علی (ع ) را ترجیح داد؟ از جمله کسانی که در اسلام سبقت جست بلال بن ریاح بود، وی از غلام زادگان طایفه بنی جمع بود، ابوجهل او را بر زمین می خوابانید و سنگهای گران و سنگین بر پشتش می گذاشت و در آفتاب گرم و سوزان حجاز او را نگه می داشت به قدری که از حرارت پشتش می سوخت و هر چه می گفت: به پروردگار محمد کافر شو، پاسخ بلال در مقابل ابوجهل فقط این کلمه بود، ((احد، احد،)) روزی ورقة بن نوفل بر او گذشت در آن حال که شکنجه می شد و احد، احد می گفت و ناله های جانسوز و نوای توحید از دل بر می آورد ورقه را متاءثر کرد، او به بلال گفت اگر بر همین وضع بمیری به خدا سوگند قبر تو را محل ناله و سوز و گداز قرار می دهیم. روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ابابکر را دید به او فرمود: اگر چیزی داشتم بلال را از صاحبش خریداری می کردم، ابوبکر نیز عباس بن عبدالمطلب را دید و از او خواست که بلال را برایش بخرد عباس به زنی که مالک بلال بود مراجعه کرد و خریدار بلال شد. زن گفت این بنده، خبیث و بد سیرت است. برای مرتبه دوم به او مراجعه کرد و بلال را خرید و نزد ابوبکر فرستاد ). بلال در اسلام تا آنجا پیش رفت که در دوران حیات پیامبر صلی الله علیه و آله مؤ ذن او بود و بعد از پیامبر هم با اینکه ابوبکر او را آزاد کرده بود ولی علی علیه السلام را بسیار دوست می داشت و احترام می کرد. به بلال اعتراض کردند که ابوبکر تو را خرید و آزاد کرد با این خصوصیت علی علیه السلام را بیشتر احترام می کنی. در جواب گفت: حق علی علیه السلام بر من زیادتر از ابوبکر است زیرا ابوبکر مرا از قید بندگی و شکنجه و آزاری که می کردند نجات داد و در صورتی که صبر و استقامت بر آن تعذیب و شکنجه می کردم به سوی بهشت جاوید رهسپار می شدم، ولی علی علیه السلام مرا از عذاب ابدی و جهنم نجات داده، به واسطه دوستی و ولای او و مقدم داشتنش بر سایرین سزاوار بهشت برین و نعمت جاوید گردیده ام. از کسانی که با ابوبکر بیعت نکرد، بلال بود. عمر گریبان او را گرفته گفت: بلال این است پاداش کسی که تو را آزاد کرد که با او بیعت نکنی ؟! بلال در جواب او گفت: اگر ابوبکر مرا برای خدا آزاد کرده برای خدا نیز مرا واگذارد، اگر برای غیر خدا آزاد کرده اینک من در اختیار اویم هرچه می خواهد بکند، اما موضوع بیعت، من هرگز با کسی که پیامبر صلی الله علیه و آله او را تعیین نکرده بیعت نمی کنم. اما آن کس را که پیامبر صلی الله علیه و آله جانشین خود قرار داده بیعتش تا روز قیامت برگردن ما است. عمر وقتی این سخن را شنید بلال را دشنام داده گفت: لا ابا لک دیگر در اینجا با ما نباش. بعد از این جریان بلال به شام کوچ کرد

هیچ نظری موجود نیست: